ستیا گلیستیا گلی، تا این لحظه: 13 سال و 27 روز سن داره

خاطرات ستیا گلی

بدون عنوان

1390/3/1 14:26
نویسنده : ستیا گلی
3,253 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام... وای وای وای این روزا چقدر هوا گرمه... مردیم به خدا... من که لباسام حسابی تابستونی شدن...

پریشب از گرما نمیتونستم بخوابم... این مامان و بابای بدبختم هم نمیدونستن که من چمه... خلاصه تا 3 صبح یک کم بابام منو راه میبرد یک کم بغل مامانم میرفتم... تا این که منو آوردن خوابوندن تو مهمون خونه و دیگه حسابی خوابیدم... صبحشم عین نیمرو سوخته که میچسبه ته تابه، پدر و مادرم چسبیده بودن کف زمین... بعدش با هزار زحمت بیدار شدن و منو آماده کردن و به سمت باغ بابابزرگم تو دماوند حرکت کردیم... منم تو راه راحت خوابیدم و جیک نزدم... بعدش که رسیدیم دیدم مامان و بابام دارن یه حرفایی میزنن منم منتظر بودم  ببینم چه ریگی به کفششونه... همینجوری هاج و واج نگاه میکردم...

 هاج و واج  نگاه میکردم

که یه دفعه حسابی سورپریز شدم....جانمی جاااااااااااان...

سورپرایز شدم

مامان و بابام برام یه نهال خریده بودن که به اسم من تو باغ بابا بزرگم بکارن... اونم چی؟ درخت هلو....حمل بر خودستایی نباشه.. اما خداییش من هلو ام دیگه ....

هلوام دیگه!!!

اینم از مراحل کاشت نهال من...

1

2

3

4

5

اون چوب کته کلفت که کنارشه مثلا قیم نهاله... یعنی مانع از خم شدن نهال میشه... اما ماشالله قیمه هاااااااا... خود نهال اصلا معلوم نیست..

 راستی میدونستین من واسه خودم رادیو دارم؟ عین پیرمردا موقع خواب اینو میذارم بالا سرم تا به صدا عادت کنم و با صدای عطسه بابام سه متر نپرم هوا...

عادت دارم رادیو گوش کنم

راستی دیروز ناخنامو مانیکور کردم... مامانم برام با ناخنگیر کوتاهشون کرد و وقتی بابام دید هنوز تیزچنگالم، برام سوهانشون زد... همه اینا واسه این بود که دیگه دستکش دستم نکنن... اما همین یه ساعت پیش دوباره خودمو چنگ گرفتم...

ناخنامو مانیکور کردم

ناخنامو مانیکور کردم

تو این عکس هم میتونین ببینین چه جوری حال مامانمو اساسی میگیرم...

وقتی فکر میکنه من خوابم برده و با خوشحالی میخواد منو بذاره تو تختم...

بدون شرح

غافلگیرش میکنم...

بدون شرح

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

شقایق
1 خرداد 90 16:40
خاله فدات بشه ستیا گلی... الان کلی نوشته هاتو خوندم ..کلی عقب بودم از خاطراتت ...ماشاله هزار ماشاله روز به روز خواستنی تر میشی ...مامان گلت باید برات اسپند دود کنه .ماه دونه ی خاله.
رهاتر از باد
1 خرداد 90 17:10
ماشاالله بزنم به تخته چه گلی شدی. مامانیش مواظب نی نی خوکشلمون باشی ها!
مامان آتین
1 خرداد 90 17:50
سلام گلی الهــــــــــی عزیزمممممممممم فدای خودت و ناخونای مانیکور شده ات و اون نهال هلوت و رادیوی بغل گوشت و اون عکس تعجبت که آخرشههههه به مامانی بگو ما لینکیدیمتون
مـــــریم بـانو
1 خرداد 90 18:51
وااااااااااااای خدا چقده تو ملوووووووسی من و همسرم با اینکه نی نی دوست نیستیم خودمون رو هلاک کردیم واسه این ستیا خانم..اگه عیب نداره دو تا از عکساشو سیو می کنم:
پریسا ادیسه
1 خرداد 90 20:53
الهی من قربونت برررررررررم هلوی نانازی ِ من. . . قربون ِ رادیو گوش دادنت بشم. . . آخه تو چقددد خوردنی استی
سمانه
2 خرداد 90 9:09
ای جان مامانت از ذوق این چشمای تو غش نمیکنه؟
قاصدک
2 خرداد 90 9:11
چقدر ماه شدی خانوم گل .. چقدر بزرگ شدی ماشاا.. ، بووووووووووووووووس
گوش مروارید
2 خرداد 90 9:16
سپیده
2 خرداد 90 10:10
الهـــــــــــــــــــــــــــــی جانم عزیزم .... ماشاا....
خاله نازی
2 خرداد 90 14:39
هیجانتو بخورم خالهههه جونم
ایدا
2 خرداد 90 15:26
وااااااااااااااااااای ببین دخملیمون چخده بزرگ شده ناناز شده مانیکور میکنه شیطون شده رادیو گوش میده سورپرایز میشه ای جونممممممممممممممم
جوجو
4 خرداد 90 8:23
وایی تو چه قد نازی سینیتا جونم قربونت برم خاله قربون اون چشمات حواست به مامان باشه ها..زیادی اذیتش نکن ای جونم!
khale nazi
4 خرداد 90 20:42
Khale joon az karae jadidet begooo
آناناس
6 خرداد 90 19:23
واااااااااای عسیسم چه گوگولی شدی تو
ياسمن
9 خرداد 90 9:26
ستيا خيلي بلايي تو دختر ماماني ستيا براي اين دختر خوشگلمون هر دقيقه اسپند دود كني ها قربون جفتتون برم من
سمانه
10 خرداد 90 11:12
ستیا مامانت دوباره تنبل شده ها
شقایق
11 خرداد 90 12:30
عزیز دل خاله چرا نمی نویسی دیگه؟! مامانت دوباره تنبلونه شده؟!
sepideh
12 خرداد 90 14:36
خيلي ني ني نازي داري خدا حفظش كنه براي.
مامان زهره
12 خرداد 90 14:47
چه با نمک! خدا یکی مثل تو رو به من بده الهییییی
مامانه طنین
4 تیر 90 23:47
خاله فدات شم، کلی قربون صدقه ات رفتم ، با این خاطرات خوشجل خوشجلی که می نویسی.
غزل ملایی
24 تیر 91 20:49
دوستت دارم ستیاگلم